پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادرپسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد! میرم تا تو آروم شبها چشمات بسته شه دیوار اتاقت از عکسم خسته شه میرم تا بارون منو یاد تو نندازه میرم یه جای تازه میرم یه جای تازه میرم با چشمای خیسو قلبی بی گناه میرم حتی نمیندازی به من یک نگاه هر جا میرم اما بازم یادت میافتم اینو به همه گفتم اینو به همه گفتم میرم جای من اینجا نیست عشق تو زیبا نیست رویا نیست میرم جایی که دریا نیست اسم تورو ما نیست غوغانیست کاش میشد تا ببینی من اینجا چه تنهام وقتی که تو نباشی بهم میریزه دنیام اینجا کسی نیست باچشمای نازو روشن بی تو چه غریبم من بی تو چه غریبم من از هر جا رد میشم میاد عکست روبروم سوخته تو اتیش عشقت شهر آرزوم دارم اروم اروم مرگو به جون میخرم دیدی چی اومد سرم دیدی چی اومد سرم میرم جای من اینجا نیست عشق تو زیبا نیست رویا نیست **گمشده قلب تو** هرچی که خواستی درباره وبلاگ ![]() موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
![]() |